۱۲ مهر ۱۳۸۹


آقای دکتر
من قلبم را پرت کرده ام
زیر پای ماشین‌هایی که از بزرگراه می‌گذرند
یک تاکسی خالی
درست روی دریچه قلبم ترمز کرده
یک قلب دست دوم برایم سراغ داری؟

آقای دکتر
من چشمهایم را پاشیده‌ام توی رودخانه‌ای
که پر از لنگه کفش و بطری نوشابه است
الان میوه‌های گندیده هم با آب می‌رسند
یک جفت چشم دست دوم برایم سراغ داری؟

آقای دکتر
من دست‌هایم را گره زده‌ام
به میله‌های یک اتوبوس
حالا مسیر اتوبوس را فراموش کرده‌ام
دست‌های دست دوم، برایم سراغ داری؟

آقای دکتر
شعرم همین‌جا تمام شد
می‌خواهم روحم را پیش از این‌که پشت چراغ قرمز مسموم شود
پیش از این‌که توی جوب بیفتد
با یک کتاب شعر، چند قطره باران و یک لیوان شربت نعناع معامله کنم
یک مشتری خوب برای یک روح دست دوم سراغ داری؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر