۱۵ مرداد ۱۳۸۹

اشكاتو بريز توو زاينده رود

دلم مي خواد كسشر بگم
مدام كسشر بنويسم

بعد بشينم واسه يكي كه منو نميشناسه بخونمشون

همين الانم كه دارم مي نويسم "كسشر" , ناراحتم.
فك ميكنم "كسشر" كلمه ي زشتيه. من از بعد بازي فربد ترسيدم بگم كسشر.بنويسم كسشر.
كي پاسخگوئه؟
يعني هيچ كدوم ازونايي كه گفتن كسشر بده, زشته , الان ميان بگن : عزيزم, بيا سرتو بذار رو شونه م.گريه كن؟ ولي كسشر نگو , ننويس؟
ميان؟
نمي آن ديگه.
شما وقتي حالتون خيلي بده , چيكار ميكنيد؟
من وقتي حالم خيلي بده , ساكت ميشم.بعد يهو ديوونه ميشم.چنگ ميزنم.به در و ديوار.به گردن دوست پسرم. به صورت خودم.
ناخن ميكشم.مثل سگ صدا ميدم.
وقتي حالم بد ميشه گريه ميكنم.با خودي. تو تاكسي. تو خيابون. تو ميدون ونك.ميدون امام حسين.چاراوليعصر.تو كافه.تو خونه. تو ترمينال آرژانتين.تو اتوبوس.تا برسم گريه مي كنم.
تو ترمينال آرژانتين نبايد گريه كني.راننده ها بهت متلك مي گن. شاگرد راننده ها بهت ميگن: خانوم اصفاهان ميري؟ بيا برو اصفاهان گريه ت بن مياد.
وقتي حالت بده نبايد هيچ جا گريه كني. حتي تو بغل خودت.خودت به خودت ميگي: عزيزم پاشو پاشو! اشكات لباسمو خيس كرد.بوي عرق هم ميدي.پاشو!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر