۲۹ مرداد ۱۳۸۹

نثاری به سیالیت جان‌های بی قرار

اول دانلود کنید، گوش بدید، گریه کنید حتی، بعد بخونید:

روزی برای «نانی» جان می‌گفتم واژگان که زمانی ما را تسلی می‌دادند ، اکنون موجوداتی خیانتکارند
عادت به حرف زدن نداشت ، هر کلام را با نگاه های متکثرش پاسخ می گفت، آن روزها «بال‌هایش را کنار شاعری جا گذاشته بود»، در دل به من می‌خندید، و من راز را نمی‌دانستم
چرا باز دیوانه‌وار آن‌ها را طلب می‌کنیم؟ و چرا این کنش را هم‌چون سرمشقی به دیگر ابعاد زندگی‌مان نیز می‌گستریم؟ به عشق‌هامان، جدایی‌هامان
واژگان می‌آیند و می‌روند، چیزی را در تو بر می‌انگیزند که نمی‌دانی بوده است یا نه؟! پیشاپیش مرز میان هر چیز را برداشته‌اند، چنان بر تو واقع می‌شوند که اتفاق را از یاد می‌بری، فراموش می‌کنی بوده‌ای یا نه
قسمتی از تو را می‌آورند، قسمتی را با خود می‌برند، و در این استحاله حیرانی توست
که می‌خواهد به صورت شاهدانی نامعلوم دست ساید
معرفتش را فراموش کند
نتی باشد شبیه خنده‌ای کوچک
که در میان هارمونی نت‌ها ویران نباشد
نتی باشد در آرامش یک چیدمان، رو به روی تو
رو به روی تو
در موسیقی شفافیت بیشتری بود، در عطر زنانه شفافیت بیشتری بود
ناامنی کلمات از امنیت نت ها می‌آمد
در ناامنی کلمات زاده می‌شدم، در امنیت نت ها آرام می‌گرفتم
هنگام که شعر فارسی این ترانه را برای «نانی» جان می‌نوشتم، دسته‌ی هم‌سرایان را می‌دیدم که عروس را می‌برند
در مکان ایستاده بودم، نمی‌دانستم، همان دم خود در جدایی به‌سر می‌برم
جدایی‌هایی که از جنس کلمات‌اند، که گویی ما آخرین تن‌هایی هستیم که در پیکرشان هستی می‌یابند، خود اگر ازلی ابدی نباشند.
(+)

۲ نظر:

  1. قشنگ بود انصافا
    فری تابلو دات بلاگفا دات کام

    پاسخحذف
  2. آهنگ عالی بود
    حالی واسه خوندن نوشتش نذاشت

    پاسخحذف