۲۲ اسفند ۱۳۸۸

یادته می گفتم روزی که دیگه نوشتن به تو، آخرین مسکن هم اثر نکنه روز جالبی می شه؟
هر چند که همیشه شبه ؛
بی تابی وُ شب.
که امید سحری نیست
و روزی نیست.
و این همه شعر هی پشت سر هم، پشت سر هم؛
انگار اونایی که شعر می گفتن همش شعر همین شبا رو گفتن.
شاید حتی دوییده باشن یا گریه کرده باشن،
یا نمی دونم چی ...
ولی شعرا می گن هنوزهمون چیزا هست؛
بی تابی وُ بی تابی وُ بی تابی.
و گریزی انگار نیست از این همه بی تابی...
و هیچ کدوم از اون شعرا ، شاعرا نگفتن که چی کار باید کرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر